هر آنچه در نظر عاشقانه می بینم

اینجا برای همه جای ماندن است

هر آنچه در نظر عاشقانه می بینم

اینجا برای همه جای ماندن است

مشخصات بلاگ

سعی بر آن خواهد بود که مطالب مفید در زمینه های مختلف خصوصاًً ادبی و هنری و فرهنگی ارائه شود

بایگانی

۲۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است


سکه یک رو شادی  و یک رو غم است

تا نیفتد پشت و رویش مبهم است

 

عشق شیرین است، اما عشق من !

میوه های ِ تلخ و شیرین درهَم است

 

طعم خرمایی که گاهی می خورم

تلخی ِ پس لرزه ی شهر ِ بم است

 

هیچ می دانی چرا عاشق شدم ؟

چون دلم حس کرد یک چیزی کم است

 

موج پشتش از غم زخمی که خود

می زند بر پیکر ِ دریا خَم است

 

زخم های تازه گاهی وقت ها

روی ِ زخمی کهنه مثل ِ مرهم است

 

فکر می کردم که آدم مبتلا ست

عشق اما مبتلای آدم است 

  • مظاهر حسنی پور

"بنام مادر"

 

 

پـا به پـای غـم من پیـر شـد و حـرف نـزد...!!

داغ دیـد از من و تبخـیر شـد و حـرف نـزد...!!!

شب به شب منتظرم بود و دلش پر آشوب.!!!

شب بـه شب آمـدنـم دیـر شد و حـرف نزد.!!!

غصـه میخـورد کـه مـن حـال خـرابـی دارم...!!!

از همین غصـه ی من سیـر شـد و حرف نزد!!!

وای از آن لحظه کـه حرفـم دل او را سوزاند!!!

خیس شد چشمش و دلگیر شد و حرف نزد!!!

صورت پر شده از چین و چروکش یعنی!!!

مادرم خستـه شـد و پیـر شـد و حرف نزد •••!!!

 

درود بر مادران ایران زمین*

  • مظاهر حسنی پور

بیایید با باورهاى سمى خداحافظى کنیم

 

1- باور اینکه قربانى هستیم.

2- باور به اینکه میتوانیم دیگران را تغییر دهیم.

3- باور به اینکه اگر جاى فلانى بودم زندگى بهترى داشتم.

4- انتظار داشتن از دیگران و باور به اینکه دیگران باید مطابق انتظار ما رفتار کنند.

5- باور به اینکه براى رسیدن به کمال و احساس شادى حتماً به حضور فرد خاصى نیاز داریم.

6- اینکه همیشه لازم است ثابت کنیم که ما درست می گوییم و حق با ماست.

7- نگران بودن دربارۀ اینکه دیگران در مورد ما چه فکرى می کنند.

8- باور اینکه گذشتۀ ما، آیندۀ ما را رقم می زند

  • مظاهر حسنی پور

هیچ اندیشه‌ای زشت نیست؛

اندیشه‌ای که اجبار شود زشت می‌شود...

 

هیچ فردی زشت نیست؛

فردی که زیبا نیندیشد زشت می‌شود...

 

انسان‌ها همه با محبت‌اند؛

انسانی که اراده‌اش را تحمیل می‌کند، ظالم است...

 

انسان‌ها همه عاشقند؛

انسانی که نیاموخته عشق بورزد، بی‌تفاوت است...

 

انسان‌ها همه شادند؛

انسانی که نیاموخته شادی را لمس کند،

افسرده و غمگین است...

  • مظاهر حسنی پور

ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺩ ﺩﻟــــﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﻨﺸﯿــــﻨﯽ ...

ﮐﺎﺳﻪ ﺻﺒﺮت ﻟــــــــﺒﺮﯾﺰ ...

ﮐﺎﻏﺬ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺍت ﻣﭽــــــــﺎﻟﻪ ...

ﻭ ﮔﻮﺵ ﻫﺎﯼ ﺩﻟﺖ ﺯﻧگ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ...

ﻫﺮ ﻃﺮفﮐﻪ ﺑﻨﮕﺮﯼ ﺑﺎﺩ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺳت...

ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻧــــــــﻪ ﭼﺮﺍﻍ ﺑﯿـــــــــﺎﻭﺭ ...

ﻭ ﻧــــــــــﻪ ﺩﺭﯾﭽﻪ ﺍﯼ ...

ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎیت ...

ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺩلت ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﯽ ﺑﯿــــﺎﻭﺭ ...

ﺍﮔﺮﺧﻄ ﺧﻄﯽ ﻫﺎﯾﻢ

ﺧﻮﺍﻧـــــــﺎ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺑﺮﺍﯾت ...

ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﮔﺮﯾﺴﺘﻨﻤـــــﺎﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﺳت ...

ﻣـﺨــﺎﻃــﺒــــ ﺧـﺎﺻـــــــــﯽ ﻧـﺪﺍﺭﺩ ﻧـﻮﺷـﺘــــﻪ ﻫـﺎﯾـﻢ

ﺍﻣــــــﺎ

ﺗــﺎ ﺩﻟــت ﺑــﺨــﻮﺍﻫــــــــــﺪ

ﻫــﻤـــــــــــﺪﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ

ﺩﺍﻍِ ﺗــــﻤــــﺎﻡِ ﻧـــﻮﺷـــﺘــﻪ ﻫـــﺎﯾـــﻢ

  • مظاهر حسنی پور

آزاد شو از بند خویش، زنجیر را بــاور نکن

اکنون زمان زندگیست، تاخیر را بــاور نکن

 

حرف از هیاهو کم بزن از آشتی‌ها دم بزن

از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را بــاور نکن

 

خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان

تو شاهکار خالقی، تحقیر را بــاور نکن

 

بر روی بوم زندگی هر چیز می‌خواهی بکش

زیبا و زشتش پای توست تقدیر را بــاور نکن

 

تصویر اگر زیبا نبود، نقّاش خوبی نیستی

از نو دوباره رسم کن، تصویر را بــاور نکن

 

خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید

پرواز کن تا آرزو، زنجیر را بــاور نکن....

************************************************

  • مظاهر حسنی پور

بگذار سر بــه سینه ی من در سکوت ، دوست
گاهی همین قشنگ ترین شکل گفت و گوست

بگذار  دست های  تـــو  با  گیسوان  من
سربسته باز شرح دهند آنچه مو به موست

دلواپس قضاوت مردم نباش ، عشق
چیزی که دیر می برد از آدم آبروست!

آزار  می رسانــم  اگـــر  خشمگیــن  نشو
از دوستان هرآنچه به هم می رسد ، نکوست

من را مجال دلخوشی بیشتر نداد
ابری که آفتاب دمی در کنار اوست

آغــوش وا کن ابر! مرا در بغـل بگیــر!
بارانی ام شبیه بهاری که پیش روست

 

م.عباسلو

  • مظاهر حسنی پور

یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام

آرام وسرد گفت:که در طالع شما...

قلبم تپید، باز عرق روی صورتم نشست

گفتم بگو مسافر من میرسد ؟ و یا...

با چشمهای خیره به فنجان نگاه کرد!

گفتم چه شد؟ سکوت بود و تکرار لحظه ها

آخر شروع کرد به تفسیر فال من...

با سر اشاره کرد که نزدیکتر بیا

اینجا فقط دو خط موازی نشسته است

یعنی دو فرد دلشده ی تا ابد جدا

انگار بی امان به سرم ضربه میزدند

یعنی که هیچ وقت نمی آید او خدا؟؟؟

گفتم درست نیست، از اول نگاه کن

فریاد زد:بفهم رها کرده او تو را....!!!

  • مظاهر حسنی پور

شرمی‌ست در نگاه ِ من؛ اما هراس نه

کم‌صحبتم میان شما، کم حواس نه!

چیزی شنیده‌ام که مهم نیست رفتنت

درخواست می‌کنم نروی، التماس نه!

از بی‌ستارگی‌ست دلم آسمانی است

من عابری«فلک»زده‌ام، آس و پاس نه

من می‌روم، تو باز می‌آیی، مسیر ِ ما

با هم موازی است ولیکن مماس نه

پیچیده روزگار ِتو ، از دور واضح است

از عشق خسته می شوی اما خلاص نه!

  • مظاهر حسنی پور

رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است

بین ما این فاصله "بسیار" باشد بهتر است

 

من به دنبال کس‍ی بودم که "دلسوزی" کند

همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است

 

من نگفتم آنچه حلاج از تو دید و فاش کرد

سر نوشت "رازداری"، دار باشد بهتر است!

 

خانه ی بیچاره ای که سرنوشتش زلزله است

از همان روز نخست آوار باشد بهتر است

 

گاه نفرت حاصلش عشق است، این را درک کن

گاه اگر از تو دلم بیزار باشد بهتر است

  • مظاهر حسنی پور